پیامکهای جدید تبریک به مناسبت روز پدر
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۸۷۳۴۸۴
اگر نباشی پدر دلم که هیچ دنیا هم تنگ میشود…
سرویس اجتماعی فردا: ضمن عرض تبریک و تهنیت به مناسبت ولادت حضرت علی(ع) و روز پدر، مجموعه ای از پیامک ها برای تبریک روز پدر را آماده کرده ایم که در ادامه می خوانید:شنیدن صـــــــدای قلب کسی که دوستــــــش داری
زیبــــــــــاترین موسیقی دنیـــــاست…
همسر عزیزم دوستت دارم، روزت مبارک.
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پدر بشنو این حرف فرزند خویش
عزیزو گرامی و دلبند خویش
تویی مایهی بود و پیدایشم
کنا رت به ناز و به آسایشم
پدر تکیه گاه وجود منی
تو سرمایهی هست و بود منی
پدرم روزت مبارک باد.. پیامک تبریک روز پدر
بهترین رفیق و شریک زندگی تو اونیه که…
این حس رو به تو بده که تو میتونی تو هر زمینهای از زندگی بهترین باشی…
همسر عزیزم من با تو بهترینم... روزت مبارک..
به مردی که زبانِ سکوت زنش را بفهمد …
باید گفت:: خدا قوت …!
روزت مبارک..
اگر نباشی پدر
دلم که هیچ
دنیا هم تنگ میشود…
بــگذار یـک بــار دیـگر بـگویـم:
که مـرد هـمـیـشـه مــحبـوب مـن
چــقدر "دوســتــت دارم”
در تــنـگـــاتـنـگ آغـــوش امــن "تو”
چـــه لـــذتی از زن بـــودنم میبرم!..پیامک تبریک روز پدر
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
از چشمها و شــانهها و دستهایشــان
… … از آغوششان
از عطر تنشـان.
از صدایشــان…
پررو میشوند؟
خب بشوند….
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟ …
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم
مَردم بداند دوستش دارم….
کاش بدونی برکت دعای تو
تکیه گاه آرزوهای منه
بی تو هر فصل کتاب عمر من
به خزون زندگی رسیدنه
پدرعزیزم روزت مبارک..
پدر جان، باش و با بودنت باعث بودن من باش
روزت مبارک. از صمیم قلب دوستت دارم..
توی این روز عزیز، توی این لحظههای قشنگ
زیباترین کلمهای که میشه گفت: یک ” دوستت دارم "
به همراه یک آسمان عشق و تمنا
تقدیم به پدرعزیزم، روزت مبارک..
پدرای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون
با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون
هر چی دارم از تو دارم، تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری، دستامو میافتم از پا
پدرم روزت مبارک..
پدر دستات برام گهواره بودن
چشات مثل چراغ خــونه من
بجزء تو از همـــه دنیا بریدم
کسی رو مثل تو عاشق ندیدم
پدرم روزت مبارک..
پدرای وجودم از تو
قدرت و توان گرفتهای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته
پدرم روزت مبارک.. پیامک تبریک روز پدر
پدرای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهامای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدرم روزت مبارک.. ای تکیه گاه محکم من،ای پدر جانای ابر بارندهی مهر و لطف و احسانای نام زیبایت همیشه اعتبارم
خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم
پدرم روزت مبارک..
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار میشود، اما زودتر از او به خانه بر میگردد …
به سلامتی هرچی پدره....
پیشانی حاجی شهر پینه بسته، دستان پدرم نیز همینطور!
بزرگتر که شدم تازه فهمیدم پدرم با دستانش نماز میخواند!
به سلامتی همه پدرها....
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچکتر میشود ….
ولی پدر یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سختتر از این حرفهاست؛ فقط هیچکس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …بیایید قدردان باشیم …
به سلامتی پدر و مادرها..
پدر همه را به یک چشم میدید...
پا توی یک کفش میکرد و عوض خُر خُر، خِس خِس میکرد!
جنگ که تمام شد از پدر چیزی حدود سی درصد باقی مانده بود؛ حالا که دیپلم گرفته ام میفهمم: ما صد در صد به پدر مدیونیم، نه هفتاد درصد!..پیامک تبریک روز پدر
پدر دستهای تو گهواره من
دو چشم تو چراغ خونه من
بجزء تو از همه دنیا بریدم
که عاشقتر ز. تو هرگز ندیدم
ببوسم پینه دستان پاکت
ببوسم صورت، چون قرص ماهت
پدرای قبله راه سعادت
ندارم ذرهای از تو شکایت
تو رو هم، چون نفسها دوست دارم
که جون من تویی تا بی نهایت..
بارها میشد که کنارم باشد و دلم با او نباشد، اما …
پدر هر جا که باشد، دور و نزدیک، شک ندارم که دلش هر لحظه با من است …
پدرم گفته است از جانت دست بردار، از زخمت، اما نه ….
زیرا اگر زخمی نباشد دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد و عاشق اگر نباشی "خدایی” نخواهی داشت …..
بوسه میزنم بر دستهای پدرم که هیچگاه دست هایم را رها نکرد!..
بعضیها سعادت گفتن کلماتی را دارند که برخی حسرت گفتنشو دارند؛ مثل: سلام بابا خسته نباشی....
دست همیشه به معنای آغوش نیست!
گاهی فقط امنیت است...
فقط مثل «دست پـــــــــــدر»!..
پدر شاید پشتش پر نباشه، ولی پشت و پناه خیلی هاست!
درود بر همهی پدرها....پیامک تبریک روز پدر
به سلامتی پدری که کف تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن
به سلامتیه پدرم که هربار عصبانیش میکنم میگه این دفعه، آخرین باریه که میبخشمت!..
میدونی”بهشت" کجاست؟
یه فضـای چند وجب در چند وجب بین بازوهای کسی که بدون هیچ ادعایی به تو میگوید:
"فــــــــــرزندم”..
اونایی که وقتی پدرشون صداشون میکنه میگید: هان؟ چیه؟ چیکار داری؟
یادتون باشه کسایی هستن که حاضرن عمرشونو بدن تا پدرشون یکبار دیگه صداشون کنه....
به سلامتی پدری که نمیتوانم را در چشمانش زیاد دیدیم، ولی از زبانش هرگز نشنیدم …..
به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید، اما واسه خیلیها پدری کرد …
سفیدی رویم را در ازای سپیدی مویت نمیخواستم پدرم …
اما تو …..
راحت نوشتیم بابا نان داد؛ بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان همه جوانیش را داد!..
پدر جان قسم به جان عزیزت که هیج گاه
یاد شکوهمند تو از دل نمیرود
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز. مقابل نمیرود...
خدایا به خواب پدر من آسایش
به بیداریش عافیت
به عشقش ثبات
به مهرش تداوم
و به عمرش برکت جاودان عطا کن
شکرانه اش با من.. پیامک تبریک روز پدر
پدرم تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشتهها هم میتوانند مرد باشند!
به سلامتی هرچی پدره!..
پدرم هر وقت میگفت "درست میشود”، تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت …
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری
برای سیر کردن شکم بچه اش.
اما بچه ش. خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه!...
یکی هست که جونش بره نمیذاره بهت سخت بگذره …
اونم اسمش پدره!...
وقتی پشت سر پدرت از پلهها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره، میفهمی پیر شده!
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه، میفهمی پیر شده!
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره، میفهمی چقدر درد داره، اما هیچی نمیگه …
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصههای تو هستش، دلت میخواد بمیری!..
بیا به آرامش دوران کودکی، زمانی که بالاترین نقطه ى. زمین، شانههای پدر بود …
شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال
خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود
در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت
رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج، چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید
گویی سپیده از افق شب دمیده بود
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار
دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او
کی لذت وصال بدین حد رسیده بود؟
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا
اشکی به روی گونه زردم چکیده بود..
کودکی، دخترکی، موقع خواب
سخت پاپیچ پدر بود و از او میپرسید:
زندگی چیست؟
پدرش از سر بی صبری گفت:
زندگی یعنی عشق
دخترک با سر پرشوری گفت:
عشق را معنی کن!
پدرش داد جواب:
بوسهی گرم تو بر گونهی من
دخترک خنده برآورد ز. شوق
گونههای پدرش را بوسید
زان سپس گفت::
پدر … عشق اگر بوسه بود …
بوسه هایم همه تقدیم تو باد!
منبع: فردا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۷۳۴۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
کد خبر 849327 منبع: خراسان برچسبها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران